عشق با تمامی کلیشه
دست که تکان داد فهمیدم
غبار جاده تسکینم نمی دهد
حالا لحظه ها سنگین تر می گذرند
و
آبی در انتظار فروریختن خشک می شود
تنها آسمان می فهمد
و
تنها خورشید می داند
که بعد از تو ...
ماه از پشت دکل های برق بالا می آید
من گردن می کشم
تو را نمی بینم
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۹ ساعت 0:25 توسط آیدین جواهریان
|
از زمانی که خودم رو شناختم شعر خوانده ام و از سال 1375 جسته و گریخته چیزهایی نوشته ام.