بهار مطلق
از خاك وباران اگر بخواهي
چيزي به جوانه نمانده
شهر در محاصره رايحه توست . . .
و
ظهور امپرا طوريت
سقوط همه قرينه هاي جهان است
از خاك وباران اگر بخواهي
چيزي به جوانه نمانده
شهر در محاصره رايحه توست . . .
و
ظهور امپرا طوريت
سقوط همه قرينه هاي جهان است
قناریها را تو به ترانه آوردی
می دانستی
دستان من هنوز با خورشید تناسب دارد
و
بغض نگاهم ختم نمی شود
مگر به آستان دردهای توپس
بی تعارف تر بیا
بیا و از شیشه های خالی
که نه
که ما شمع بازان ازل خیزیم
خیز و با ما
اگر هم نیست
از وحشی ترین گلهای این دشت شاید
تا با تو همراهی بشایدبه قدر همت محقراین جانب
درست از جایی در ارتفاعات همین درکه خودمان است
که
آغاز می شود
شعر
عقیم
چشمان تو
و من که این شبها دارم منگنه می شوم به پانوشت چند سطر سکوتخوب میدانم
این جور وقتهاست که سکته ناقص کامل می شود
می دانی . .
من چند سالی می شود که نخوابیده ام
و
ترکهای جمجمه ام هی عمیق تر می شوند
تاخیر تو را روزنامهای زرد قلم می زنندو
من به انتظار آغاز چشمه
صخره ها را به هوای تو با نگاه
ذوب میکنم
و
آنقدر نیامدی که . . .
حالا
پیاده روهای شنبه هم ما را
قضاوت میکنند
شاید . . .
سالها پیشتر . .
خیابانهایی . .
ما را از کنار هم عبور داده باشند
و یا
در آستانه دری چرخان
دو نگاه . .
یک لحظه . . .
یک تصادف . . .ببخشید . .
یا که
صدایی . . .
شاید . .
در آن طرف خط . . .
اشتباه گرفتیید قربان !
امّا
مراسم تدفین خطوط واحد را
دختران دبیرستانیو جالب آنکه
بازی ما قبل تمام شدن
همیشه به طرز احمقانه ای
می ماسدو
می ماساند
ته مانده های آدمی را
ما بین ترکهای جمجمه ام
چیزهایی جوانه زده اند
اطمینان دارم
این شعر درست از جایی در ارتفاعات
همین درکه خودمان آغاز شدبوی زنده باد مرگ مرگ بر زندگی می آید دوستان !
آزاد ترین سقوط یک انسان را این جا با کمربندش جشن می گیرند
سقوط انسان رایحه نیستبر آستان درب باشگاه فریب خوردگان
بوی تیک تاک ساعت انفجار
عملیاتی دیگردر شرف وقوع است
این بار صفحه چهل و پنج دور با صدای "بن لادن" می گردد
تا برکند بُن همه لادن های جهان رااز پس شبهای غلیظ الکل
باز مردیدر کسالت فردا
در حوالی گلوبندک
و
مردان غلیظ
هنوز قدم می زنند
روزهای گلوبندک
و