هذیان در ارتفاع
درست از جایی در ارتفاعات همین درکه خودمان است
که
آغاز می شود
شعر
عقیم
چشمان تو
و من که این شبها دارم منگنه می شوم به پانوشت چند سطر سکوتخوب میدانم
این جور وقتهاست که سکته ناقص کامل می شود
می دانی . .
من چند سالی می شود که نخوابیده ام
و
ترکهای جمجمه ام هی عمیق تر می شوند
تاخیر تو را روزنامهای زرد قلم می زنندو
من به انتظار آغاز چشمه
صخره ها را به هوای تو با نگاه
ذوب میکنم
می شد
و
آنقدر نیامدی که . . .
حالا
پیاده روهای شنبه هم ما را
قضاوت میکنند
شاید . . .
سالها پیشتر . .
خیابانهایی . .
ما را از کنار هم عبور داده باشند
و یا
در آستانه دری چرخان
دو نگاه . .
یک لحظه . . .
یک تصادف . . .ببخشید . .
یا که
صدایی . . .
شاید . .
در آن طرف خط . . .
اشتباه گرفتیید قربان !
امّا
مراسم تدفین خطوط واحد را
دختران دبیرستانیدر خطوط تلفن جشن می گیرند همیشه
و جالب آنکه
بازی ما قبل تمام شدن
همیشه به طرز احمقانه ای
می ماسدو
می ماساند
ته مانده های آدمی را
ما بین ترکهای جمجمه ام
چیزهایی جوانه زده اند
اطمینان دارم
این شعر درست از جایی در ارتفاعات
همین درکه خودمان آغاز شد
از زمانی که خودم رو شناختم شعر خوانده ام و از سال 1375 جسته و گریخته چیزهایی نوشته ام.